دو
رفیقنویسنده: لئو نیکلایوویچ تولستویاز داستان های کشور روسیه
مترجم:
سهراب عسکریچاپ شده در هفته نامه ویرنامه، خرداد1399دو رفیق در جنگلی گردش می کردند. ناگهان سر و کلۀ خرسی بر سر راه شان پیدا شد. یکی از آن ها سریع از درختی که در آن حوالی بود، بالا رفت و مخفی شد. دیگری در جاده باقی ماند. چاره ای نداشت، جز اینکه خود را برزمین بیاندازد و به مردن بزند. خرس به او نزدیک شد، او را بوئید. مردی که بر روی زمین دراز کشیده بود، نفس خود را در سینه حبس کرد. خرس صورت او را بوئید، تصور کرد که او مرده است و از او دور شد. وقتی خرس رفت، مردی که روی درخت نشسته بود، از آن پائین آمد و خندان از رفیق خود پرسید: ـ خوب، خرس زیر گوش تو چه گفت؟ ـ او به من گفت، با کسانی که هنگام خطر و بدبختی تو را تنها من گذارند و رفیق نیمه راه هستند، دوستی نکن. اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران...
ما را در سایت اولین نشریه علمی دانشجویی زبان روسی دانشگاه تهران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : azadrus بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:29